انى مخلف فيكم ما ان تمسكتم به لن تضلوا بعدى , كتاب اللّه , و عترتى اهل بيتى
.
اماميه در تعيين اهل بيت پيامبر ـ يا همان ثقل اصغر و همسنگان قرآن مجيد ـ از سوى آن حضرت بـه عـنـوان ائمة مسلمانان كه دوستى ايشان واجب و پيرويشان امرى ضرورى است به اين حديث استدلال مى كنند .
اين حديث در ميان اهل سنت و تشيع تواتر دارد وتمامى گونه هاى مختلف اين حـديـث ثـابت مى كند كه پيامبر در ميان امت كتابى را به يادگارگذاشته است كه به هيچ روى بـاطل بدان راهى ندارد و نيز امامانى را به يادگار نهاده كه ازكتاب خدا دورى نمى گزينند تا آن كـه بر سر حوض كوثر به يكديگر برسند .
اين حديث ,به علاوه دلايل ديگرى كه خارج از شمار است , دليل امامت و عصمت ايشان مى باشد.
از شـيوه ها و سخنان ناقلان اين حديث پيداست كه حديث مذكور به مناسبتهاى مختلف واستفاده از فرصتهاى به دست آمده براى تاكيد حجت و اظهار حق و بزرگداشت اهل حق ايراد شده است .
بـدون تـرديد حكمت الهى اقتضاى تواتر چنين حديثى را دارد و فراوانى ناقلان آن موجب مى شود كـه مـضمون اين حديث در هدف والاى آن وضوح يابد و قطعيت سند با اقامه حجت از نظر سند و متن هر گونه عذرى را از ميان مى برد .
كتابهاى زيادى در خصوص حديث ثقلين تاليف شده است و پيامبر در اين حديث به ضرورت چنگ درزدن به كتاب اللّه و ائمه معصومين دستور داده است .
سيد بحرانى در باب بيست و هشتم نص رسول اللّه (ص ) در وجوب تمسك به ثقلين را ازطريق عامه كـه شـامـل سى و نه حديث است يادآور مى شود.
وى سپس اين احاديث را همراه با اسامى راويان آن و كتبى كه در آن آمده است مى آورد .
از جمله اين احاديث راهمراه با اسامى راويان آن و كـتـبى كه در آن آمده است مى آورد .
از جمله اين احاديث است آنچه از احمدبن حنبل و در برخى مـوارد از زيـدبن ثابت نقل شده كه گفته اند: پيامبراكرم (ص ) فرموده است : من در ميان شما دو خـلـيـفه به يادگار مى نهم : كتاب خدا كه ريسمان آن از آسمان به زمين ـ يا ميان آسمان و زمين كـشـيده شده ـ و خاندانم كه اين دو ازيكديگر جدا نمى شوند تا زمانى كه بر سر حوض كوثر بر من وارد شوند.
ديگر, خبرى است كه از صحيح مسلم به طرق متعدد نقل شده است : در خبر معتمد اززيدبن ارقم كـه در آن مـكـانى را ذكر مى كند كه در آن جا حديث ثقلين را شنيده است : ازپيامبر در (خم ) كه وصـيـت بـه اهـل بيت را مورد تاكيد قرار داده و سخن خود را چنين ادامه مى دهد: (در مورد اهل بـيتم خدا را به ياد شما مى آورم ), و اين سخن را چهار بار تكراركرد و اين كه مقصود او از اهل بيت زنان ايشان نيست بلكه عترت هدايتگرى است كه دادن صدقه به آنها حرام شده است .
از جـمله اين احاديث است آنچه در تفسير ثعلبى , جلد دوم , سوره آل عمران به دنيال اين فرمايش خداوند سبحان آمده است : واعتصموا بحبل اللّه جميعا ولاتفرقوا
.
وى سلسله حديث را نقل مـى كـند تا به ابوسعيد خدرى مى رسد كه گفته است : (از پيامبراكرم (ص ) شنيدم كه مى فرمود: من دو شى ء گرانبها و دو جانشين در ميان شما به يادگارمى نهم كه اگر آن دو را بگيريد پس از مـن هـرگـز گـمراه نشويد, يكى از آن دو بزرگتر ازديگرى است : كتاب خدا كه ريسمانى است كـشـيـده شـده از آسـمـان بـه زمـين و ديگرى عترت و خاندان من است و اين دو از يكديگر جدا نمى شوند تا آن كه بر سر حوض كوثربر من وارد شوند.) از جـمـلـه اين احاديث حديثى است كه از خطيب شافعى معروف به ابن مغازلى در كتابش مناقب اميرالمؤمنين آمده , وى پس از ذكر سلسله سند و سپس حديث در پايان مى افزايد:(خداوند لطيف و خـبـير به من خبر داده است كه اين دو از يكديگر جدا نمى شوند تا برسر حوض كوثر بر من وارد شوند, پس ببينيد كه در مورد اين دو چه به يادگارمى نهيد.) در كـتـاب مناقب اين حديث به طرق متعدد و به نقل از منابع مختلف روايت شده كه از آن جمله اسـت : از مـسـنـد احـمدبن حنبل و صحيح مسلم و نيز از رزين بن معاويه اندلسى درجمع ميان صحاح سته در جلد سوم از جلدهاى چهارگانه آن از صحيح داود سجستانى كه كتاب سنن است .
از صـحيح ترمذى از زيدبن ارقم نقل است كه گفته است : (پيامبر اكرم فرموده : من در ميان شما چيزى را به يادگار مى نهم كه اگر بدان چنگ درزنيد پس از من هرگز گمراه نشويد,يكى از آن دو بزرگتر از ديگرى است و آن كتاب خداست كه ريسمانى است كشيده شده از آسمان به زمين و ديگر خاندانم .) سفيان مى گويد: اهل بيت او همان كسانى هستند كه علم پيامبر را به ارث مى برند, زيرا از پيامبران جز علم به ارث برده نمى شود و اين مانندسخن نوح است كه : (رب اغفرلى ولوالدى ولـمن دخل بيتى مومنا.
كه منظورش (دين من ) است و علما, اهل بيت او هستند كه به او اقـتـدا مـى كـنـنـد و كـسانى كه به آنچه كتاب و عترت براى آنها آورده عمل مى كنند, داراى دو فضيلتند.
در آنـچه از مناقب ابن مغازلى شافعى بيان شد خطبه اى آورده شده كه پيامبر اكرم (ص ) آدر غدير خم ايراد فرمود .
در اين خطبه تمهيدات شگفت انگيزى به هدف تفهيم مردم والزام ايشان در آنچه از ضـرورت تمسك به ثقلين مى فهمند به چشم مى خورد تا آن كه حضرت در اين خطبه به اين جا مـى رسـد: (آگاه باشيد كه من جلودار شما و شما پيروان من هستيد كه نزديك است بر سر حوض كوثر بر من وارد شويد و هنگامى كه مراملاقات كنيد از شما پيرامون دو ثقل خود سؤال خواهم كرد كـه بـا آن دو چه كرديد.) راوى مى گويد: كسى گفت كه اى پيامبر در جاى بلندى قرار گير, ما نمى فهميم تو چه مى گويى تا آن كه مردى از مهاجران برخاست و گفت : يا رسول اللّه ! پدر و مادرم فداى تو باد, آن دوثقل كدامند؟
حضرت فرمود: ثقل اكبر, كتاب خداست كه ريسمانى است كه يك طـرف آن در دسـت خـدا و طرف ديگر آن در دست شماست , پس بدان چنگ درزنيد و از آن روى بـرنتابيد و گمراه نشويد و ثقل اصغر خاندان من هستند كه به قبله من روى مى آورندو دعوتم را پاسخ مى دهند, پس آنها را نكشيد و نرانيدشان و درباره آنها كوتاهى نكنيد.همانا كه من از خداوند لطيف و خبير خواستم و او به من قول داد كه اين دو همچون اين دو دانه تسبيح بر سر حوض كوثر بـر مـن وارد شوند و اگر بخواهى مى گويم همچون دوانگشت سبابه و وسطى , پس يارى دهنده اين دو را يارى ده و خوار كننده اين دو را خواربدار و دوستدار اين دو را دوست بدار و دشمنان اين دو را دشـمن بدار .
آگاه باشيد كه امتى پيش از شما هلاك نشدند مگر آن كه به هوى و هوس خود رفـتـار كـردنـد و عـلـيه پيامبرشان همداستان شدند و كسانى را كه به عدالت پرداختند كشتند.
حضرت سپس دست على (ع ) را گرفت و او را بالا برد و فرمود: كسى كه من ولى اويم على (ع ) نيز ولى اوست , خداوندا دوست دارنده او را دوست و دشمن او را دشمن بدار .
حضرت اين سخن را سه بار تكرار كرد.
و بـاز از جمله اين احاديث است حديث سمعانى در كتاب فضائل الصحابه و نيز صاحب عمده و نيز آنـچـه از رئيـس امامان اهل سنت , موفق بن احمد, در كتاب فضائل على اميرالمؤمنين در حديث مكاتبه معاويه با عمروبن عاص آمده است .
در اين نامه احاديثى هست كه بجاست براى استفاده , آن را كاملا نقل كنيم .
در جواب اين نامه نگارى آمده است : (از عـمـروبـن عاص ـ صحابى رسول اللّه (ص ) ـ به معاوية بن ابى سفيان , اما بعد, نامه تو رادريافت كردم و آن را خواندم و فهميدم .
اما در مورد آنچه تو مرا بدان دعوت كردى ازكنار گذاشتن اسلام و همراه شدن با تو در گمراهى و كمك من به تو در راه باطل و كشيدن شمشير به روى على (ع ), بـايـد بـگويم كه او برادر پيامبر اكرم و وصى و وارث او و قاضى دين او و برآورنده وعده او و همسر سرور زنان بهشت و پدر دو نوه پيامبر حسن وحسين (ع ) است كه سرور جوانان بهشتى هستند, اما ايـن كه گفتى تو جانشين عثمانى ,سخنى راست گفته اى ولى امروز عزل تو از خلافت او روشن شـده اسـت و با جز تو بيعت شده است و خلافت تو از ميان رفته است و اما اين كه تو از من تمجيد كـردى و مـرا بـه هـمـراهـى پيامبر و فرماندهى لشگر او نسبت دادى بايد بگويم كه من با تمجيد فريب نمى خورم و به سبب آن از دين روى برنمى تابم .
(امـا آنـچـه تـو به ابوالحسن برادر پيامبر اكرم (ص ) و وصى او از سركشى و حسادت وى به عثمان نسبت دادى و صحابه را فاسقان ناميدى و پنداشتى كه ايشان نسبت به قتل عثمان بيشترين تمايل را دارنـد در واقـع دروغ و گـمراهيى بيش نيست .
واى بر تو اى معاويه ! آيانمى دانى كه ابوالحسن جـان خـود را تـقديم پيامبر كرد و در بستر او خفت و در اسلام وهجرت بر ديگران پيشى جست و پيامبر در مورد او فرموده است كه : او از من است و من از او و او نسبت به من همچون هارون است نـسـبـت به موسى جز آن كه پس از من پيامبرى نيست , و در روز غدير خم درباره او فرمود: آگاه باشيد كسى كه من مولاى اويم , على (ع )نيز مولاى اوست , بار خدايا دوست او را دوست و دشمن او را دشـمـن بـدار و كسى كه اورا يارى داد يارى ده و كسى كه او را خوار گرداند خوارش گردان .
على (ع ) همان است كه پيامبر در روز خيبر در مورد او فرمود: فردا درفش را به كسى خواهم سپرد كـه خـدا وپـيـامـبـرش را دوسـت دارد و خـدا و پـيامبرش نيز او را دوست دارند .
على (ع ) همان كـسـى اسـت كـه پـيـامـبر در روز طير درباره او فرمود: محبوبترين خلق نزد خودت را پيش من آور.چون على (ع ) بر او داخل شد حضرت فرمود: پيش من بيا! بيا! و در روز طير درباره على فرمود: عـلى , امام نيكوكاران و كشنده تبهكاران است , كسى كه او را يارى دهد يارى وكسى كه او را خوار كند خوار مى شود .
پيامبر اكرم مى فرمايد: على (ع ) پس از من ولى شماست و اين سخن را براى تو و همه مسلمانان مورد تاكيد قرار داد و فرمود: من دوچيز گرانبها در ميان شما به يادگار مى نهم : كتاب خدا و خاندانم .
و براستى كه رسول خدا فرمود: همانا من شهر علمم و على (ع ) دروازه آن است .
(اى مـعاويه ! مى دانى كه در آيات قرآن مجيد آياتى در فضائل على (ع ) نازل شده كه هيچ كس در آن بـا او شـريـك نـيـست , همچون اين سخنان پروردگار: يوفون بالنذر
, انماوليكم اللّه و رسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة ويؤتون الزكوة وهم راكعون
,افمن كان على بينة مـن ربـه ويـتـلـوه شاهد منه
, و نيز اين فرموده پروردگار كه : رجال صدقوا ماعاهدوا اللّه عـلـيـه
و ايـن كـه خـداوند به پيامبرش مى فرمايد: قل لااسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى
.
پيامبر اكرم خطاب به على (ع ) مى فرمايد: آيانمى خواهى براى من همچون هارون براى موسى باشى , صلح تو صلح من و جنگ توجنگ من باشد و در دنيا و آخرت برادر و دوست من باشى ؟
يا ابوالحسن ! كسى كه تو رادوست بدارد مرا دوست داشته است و كسى كه با تو كينه ورزد بـا من كينه ورزيده است وكسى كه تو را دوست بدارد خداوند او را به بهشت وارد كند و كسى كه به تو كينه ورزدخداوند به آتشش درآورد.
اى مـعـاويـه ! ايـن پاسخ نامه توست و كسى كه عقل و دين داشته باشد با اين نامه فريب نمى خورد والسلام
.
آنـچـه در ايـن نامه و جز آن جلب توجه مى كند تصريحات عمروبن عاص درباره فضيلت وشرافت على (ع ) است , همچون اين قصيده معروف او: زمين كجا و آسمان كجا و معاويه كجا و على كجا! و احاديث ديگرى كه بر زبان اين مفسران جارى شده است و دليل آن است كه اميرمؤمنان بهره اى بـسـيـار از سـجـايـاى فاضله داشته است .
شهادتهاى والا در كلام خداوندسبحان و سخنان خاتم مرسلان و سرور پيامبران و گواهى دشمنان به ملكات و صفات اخلاقى و منش پاك و آراستگيهاى حضرت به ستايشهاى عطرآگين و سرافرازيهاى باشكوه , چنان است كه همتهاى كمياب ـ هر چند بزرگ باشد و اهل آن اندك ـ در برابر آن ناچيز مى نمايد.
ايـن بـرخـى از نـكـاتـى بـود كه به دست ما رسيده است و از جمله آن كتاب سيرالصحابة ازطرق گوناگون است و در آن براى نزديك كردن معنا و رسيدن به هدف والا فضايلى راذكر كرده است , نيز از ابن ابى الدنيا در فضائل قرآن و از موفق بن احمد ـ كه نامش رابرديم ـ به طرق متعدد در آن آمـده است , بويژه در پاسخ ابن عباس هنگامى كه از على (ع )سؤال كرد و حضرت با تاكيد با حديث ثـقـلـيـن و احاديث ديگرى به او پاسخ داد كه برفضائل فراوانش دلالت داشت و نيز از حموينى به طرق مختلف كه در قسمتى از آن خطبه رسول اللّه (ص ) را يادآور شده تا آن جا كه مى فرمايد: (مـن جـلودار شما به سوى حوض كوثر هستم و هنگامى كه بر من وارد شويد درباره ثقلين از شما خـواهم پرسيد, پس بنگريد كه در مورد اين دو چه مى كنيد: ثقل اكبر كه همان كتاب خداست يك طرف آن به دست خدا و طرف ديگر آن به دست شماست , پس بدان چنگ درزنيد و گمراه نشويد و تـبـدل نيابيد .
ديگر اهل بيت من است , پس همانا خداوندلطيف و خبير به من خبر داده است كه اين دو از يكديگر جدا نمى شوند تا بر سر حوض كوثر بر من وارد آيند.) و از جـمـلـه آن اسـتـفـاضـه ابـن ابى الحديد و بحث گسترده او در خصوص اين حديث درشرح مشهورش مى باشد .
او از جمله خبرى را ذكر مى كند كه ناقدى آن را روايت كرده ومى گويد: از حـسـن بـصرى پيرامون على (ع ) سؤال شد و گمان مى رفت كه وى درباره على (ع ) به انحراف كـشـيـده شـده اسـت , در حـالـى كه چنين نبود .
وى مى گويد: (چه مى گوييد درباره كسى كه خـصلتهاى چهارگانه را جمع كرده است و عصمت او مورد اطمينان است و آنچه پيامبر در جنگ تـبوك پيرامون حضرتش بيان داشت كه اگر اين سخن جز از منبع نبوت برمى خاست آن را استثنا مـى كـرديم , و اين سخن پيامبر كه مقصود از ثقلان كتاب خدا وخاندان من هستند و اين كه هيچ اميرى بر على (ع ) گماشته نشده است و همه اميران برجز او اميرند.)
نظرات شما عزیزان: